با سلام خدمت پسر دايي عزيزم ....
ننه خاور يه مادربزرگ نمونه بود . قبلا که من حقير چند سال پيش هر از گاهي مزاحم خانه شما بودم او را ديدم و با او آشنا شدم . يادمه يه روز که ميخواستم از خونه شما برم موقع خداحافظي نميدونم حواسم نبود از روي احترام و خداحافظي به سويش دست دراز کردم سريع دستش را عقب کشيد و با خنده گفت : برو بچه نا محرمي!!! تو کار خدا موندم چند سال بعد قسمت شد داماد خانواده فرزندش حسن آقا شدم و اونوقت حتي تونستم ببوسمش. نميدونم چطوري بگم ولي من موقع مرگ بالا سرش بودم . سه نفس بلند کشيد و ....... خدا رحمتش کنه واقعا دوستش داشتم . انشاالله سر سفره حضرت فاطمه زهرا (س) مهمان بشه. من يقرا الفاتحه مع الصلوات.