پيام
ذره بين زنده
91/1/19
ذره بين زنده
...عزيزي باران را از لبهاي خشک چاترشو شنيدم در آن روز ابري... که باد مي آمد و باران در راه بود... مزراي حسينيا زودتر از ورود باران با خبر شده بود... نخلهاي خشک در باد چقدر جست و خيز مي کردند! و من مي خواستم از اين شوق عکس بگيرم! چه خوش خيالم من! سامسونگ را چه به ثبت خيرمقدم گل؟ چشمهاي تنگ لنز را چه به دربرگرفتن آسمان کوير حاجي آباد زرين؟ چه خوش خيالم من...!
ذره بين زنده
وبلاگ آب و جارو شده من ميزبان مهرباني شماست... سلام
ذره بين زنده
سلامي دوباره... با تشکر از استاد معزي گرامي...