شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ دخترک 6، 7 ساله نشان مي داد، با روسري کوچکي موهايش را پوشانده بود، *يک دانه آلوچه را که در دست گرفته بود* نشان فروشنده ميانسال داد و با دست ديگر يک *اسکناس پنجاه توماني* مچاله شده در دست او گذاشت، فروشنده نگاهي به دخترک و آلوچه و اسکناس پنجاه توماني انداخت، و پول را با اخم در دخل پرتاب کرد، دخترک خوشحال در حاليکه با دندانهاي سفيدش به يک دانه آلوچه اي آرام نيش مي زد...
... از کنار مردي که يک کيسه بزرگ آلوچه خريده بود و در دست داشت گذشت و از مغازه آمد بيرون ...
*اين داستان متاسفانه واقعي است* // به نقل از محمد رضا شوق الشعرا (نويسنده) // محل داستان: يزد- خيابان امام خميني - روبروي بازار شاهزاده فاضل :((
اخي...
خب براش ميخريدين شما
لا اله الا الله
من نبودم اونجا... نقل قول کردم اين اتفاق را...
اها
هي بابام جان :(
هي :(
از دست اين روزگار بي رحم....
بدبختانه هر روز شاهد چنين صحنه هائي هستيم /براي همين هر وقت خريدي انجام ميدم از فروشنده خواهش ميكنم تا اونها را داخل نايلون مشكي بذاره كه ديده نشه ...چون بضاعت كمك به همه را ندارم ..:-((((
سلام جناب پاکدل عزيز... من هميشه فکر ميکنم يکي از سختيهاي بزرگ دنيا همينه... اصلا اينکه دنيا اينقدر مذمت شده و بي ارزشه به خاطر همين صحنه هاست... :((
هر چقدر از اين موضوع مي نويسم باز هم سير نمي شم( غم نان) به راستي عيب کار از چيست؟؟؟
نميدونم عليرضاي عزيز... ولي ميدونم که خيلي خيلي ناراحت کننده است :((
سلام صادق جان ..بله اينهم يكي از سختيهاي دنياست كه رنج همنوعت را ببيني ولي دستت براي مدد خالي باشه .....باور كنيد ده ها بار از خدا طلب ........ كردم تا حداقل نتونم ببينم اين صحنه ها را
http://mazandnumeh.parsiblog.com/MLink/?6309812
خدا شما رو سالهاي سال با اين طرز فکر زيبا و اين غم زيبا زنده و سلامت و با سعادت نگه داره براي ما...
شما عزيزان را خدا محفوظ نگه داره ..................
ممنونم حاج الياس...
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top