پيام
+
دخترک 6، 7 ساله نشان مي داد، با روسري کوچکي موهايش را پوشانده بود، *يک دانه آلوچه را که در دست گرفته بود* نشان فروشنده ميانسال داد و با دست ديگر يک *اسکناس پنجاه توماني* مچاله شده در دست او گذاشت، فروشنده نگاهي به دخترک و آلوچه و اسکناس پنجاه توماني انداخت، و پول را با اخم در دخل پرتاب کرد، دخترک خوشحال در حاليکه با دندانهاي سفيدش به يک دانه آلوچه اي آرام نيش مي زد...
حرف امروز من
94/6/22
ذره بين زنده
... از کنار مردي که يک کيسه بزرگ آلوچه خريده بود و در دست داشت گذشت و از مغازه آمد بيرون ...
ذره بين زنده
*اين داستان متاسفانه واقعي است* // به نقل از محمد رضا شوق الشعرا (نويسنده) // محل داستان: يزد- خيابان امام خميني - روبروي بازار شاهزاده فاضل :((
*نگين خانوم*
اخي...
*سحربانو*
خب براش ميخريدين شما
ابوعلي (معارف اسلام)
لا اله الا الله
ذره بين زنده
من نبودم اونجا... نقل قول کردم اين اتفاق را...
*سحربانو*
اها
پروانگي
هي بابام جان :(
ذره بين زنده
هي :(
*مائده*
از دست اين روزگار بي رحم....
ذره بين زنده
:(
همسايه خورشيد
بدبختانه هر روز شاهد چنين صحنه هائي هستيم /براي همين هر وقت خريدي انجام ميدم از فروشنده خواهش ميكنم تا اونها را داخل نايلون مشكي بذاره كه ديده نشه ...چون بضاعت كمك به همه را ندارم ..:-((((
ذره بين زنده
سلام جناب پاکدل عزيز... من هميشه فکر ميکنم يکي از سختيهاي بزرگ دنيا همينه... اصلا اينکه دنيا اينقدر مذمت شده و بي ارزشه به خاطر همين صحنه هاست... :((
||عليرضا خان||
هر چقدر از اين موضوع مي نويسم باز هم سير نمي شم( غم نان) به راستي عيب کار از چيست؟؟؟
ذره بين زنده
نميدونم عليرضاي عزيز... ولي ميدونم که خيلي خيلي ناراحت کننده است :((
همسايه خورشيد
سلام صادق جان ..بله اينهم يكي از سختيهاي دنياست كه رنج همنوعت را ببيني ولي دستت براي مدد خالي باشه .....باور كنيد ده ها بار از خدا طلب ........ كردم تا حداقل نتونم ببينم اين صحنه ها را
در آستان جانان
http://mazandnumeh.parsiblog.com/MLink/?6309812
ذره بين زنده
خدا شما رو سالهاي سال با اين طرز فکر زيبا و اين غم زيبا زنده و سلامت و با سعادت نگه داره براي ما...
همسايه خورشيد
شما عزيزان را خدا محفوظ نگه داره ..................
ذره بين زنده
ممنونم حاج الياس...