پيام
+
[پيامک]
هي سوت کشيد و ناله اي اندک زد
با سوسوي خود به دشتها چشمک زد
فرياد قطار يزد تهران اين بود:
اي ريل! دلم براي دريا لک زد
*محمد سعيد*
93/12/23
محمد جواد س
:)
تبسم بهار ♥
چرا من بلد نيستم شعر بگم ؟:(
* راوندي *
دريا نكند وا دل دلتنگ تو را / او دل نسپارد به دل آهنگ تورا / سخت است تو را كنار او خوابيدن / زان رو كه در آرد ز درون زنگ تو را
*سحربانو*
بح بح اقاي راوندي:دي
* راوندي *
ممنونم بسيار لطف داريد سحربانوي گرامي :)
ذره بين زنده
يکي شما بلد نيستيد شعر بگيد يکي من :) // آقاي سلماني خنده داره فرياد قطار بدبخت؟ :) // مرحبا استاد راوندي بزرگوار... بارک الله :)
* راوندي *
خواهش ميكنم جناب خدايي عزيز ... تصور كردم كه آهن و آب با هم منافات دارند و اين جسارت را كردم هر چند بگمانم مقصود شما از سرودن آن دو بيت رساندن نكته اي ديگر بود ! :)
ذره بين زنده
هم تصور شما متين است و هم گمان تان يقين :)
* راوندي *
@};- :)
دلتنگ...
الان اين شعر را ديدم .عالي بود.
ذره بين زنده
سپاس وافر :)