شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ [پيامک] هي سوت کشيد و ناله اي اندک زد با سوسوي خود به دشتها چشمک زد فرياد قطار يزد تهران اين بود: اي ريل! دلم براي دريا لک زد
چرا من بلد نيستم شعر بگم ؟:(
دريا نكند وا دل دلتنگ تو را / او دل نسپارد به دل آهنگ تورا / سخت است تو را كنار او خوابيدن / زان رو كه در آرد ز درون زنگ تو را
بح بح اقاي راوندي:دي
ممنونم بسيار لطف داريد سحربانوي گرامي :)
يکي شما بلد نيستيد شعر بگيد يکي من :) // آقاي سلماني خنده داره فرياد قطار بدبخت؟ :) // مرحبا استاد راوندي بزرگوار... بارک الله :)
خواهش ميكنم جناب خدايي عزيز ... تصور كردم كه آهن و آب با هم منافات دارند و اين جسارت را كردم هر چند بگمانم مقصود شما از سرودن آن دو بيت رساندن نكته اي ديگر بود ! :)
هم تصور شما متين است و هم گمان تان يقين :)
دلتنگ...
الان اين شعر را ديدم .عالي بود.
سپاس وافر :)
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top