شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

ساعت ویکتوریا
من گاهي که ناگهان از خواب بيدار مي‌شوم حس عجيبي دارم. در مرز خواب و بيدار دنيا عجيب است. نه آنقدر بيداري که هوشيار باشي و نه آنقدر خواب که هيچ چيز را نفهمي. هرچه هست انگار روي ابرها آرام گرفته اي و منتظري از آن بالا بيفتي پايين. دلهره داري. و نمي‌داني دلهره چيست...
بله عمه زيبا... حالا که رفته اي بايد اينها را بداني. از کدام معلوم دايي محمد حسين از تو نپرسد اين چيزها را؟ معلوم است که مي‌پرسد. خودت اگر جاي او بودي نمي‌پرسيدي؟ بخدا مي‌پرسيدي! مثلا مي‌پرسيدي کجا بودي بعد از 14 سال؟ خوبي؟ آن طرفها چه خبر؟ راستي...
*ري را
خدا رحمتشون کنه ... ما را هم در غم خود شريک بدانيد
ممنونم از لطف شما...
ممنونم از محبت شما...
ساعت ویکتوریا
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top