سلام

سلام

خاطره نويس خوبي هستيد!

سلام

همه ي بچه ها گم ميشن توي كوچيكي :)

خود منم گم شدم تا حالا

داداش من مثلا :

هميشه ميرفت دنبال زناي چادري .

فك ميكرد هر كي چادر سرشه مامان منه :))

هميشه گم ميشد

راستي سميه خواهرتونه ؟!

سلام :)

سلام محمد صادق عزيز
با اين وصف ياد شيطنت هاي خودمون افتادم
قضيه جن هم که غير قابل انکاره :دييييييي

اميدوارم هميشه و همه حال در کنار هم باشيد
يا حق

سلام ياد گم شدن خودم تو شهر قم افتادم ..جاتون خالي چقدر ترسيدم ....ديييي خيلي جالب بود ..

به جاي سميه بايد شما رو ميزد آخه دخترا گناه دارن:)

خوب خود جناب راشد يادش نيست که چطور گم شده؟ ذهنم مشغول ميشه الان... لطفا بگيد چطور غيب شده:))
سلام چه جالب بود جناب خدايي منم از کودکيام کلي خاطره اينچنيني دارم واقعا يادش بخير....

سلام :)))))))))))))))))) اول بخندم ياد گمشدن خودم افتادم :)))))))))))))))) ... خوب حالا سوالات بازپرس شروع ميشه: 1. هدف شما از فضولي و رفتن به اونور چي بود؟ 2. اون کوهه چقدر دور بود؟ 3. سميه کيه؟ 4.واقعا نفهميدين چه طوري يکهو رفتن ؟5. واقعا کي بوده اون که جلوي دهان ايشون رو گرفته!!! فعلا همين ها رو جواب بديد 10 ثانيه براي هر کدوم وقت داريد! يا حق

سلام .....خيلي خوب بود و عجب خاطره ترسناکي .....تويي بچگي بايد خيلي ترسيده باشيد .....داستان که خوندم ياد خودم افتادم چندباري گم شدم ...برام کلي خاطره زنده شد ....کلي هم به گم شدن اقا راشد خنديدم تصورش که ميکنم بازم خندم ميگيره ....احتمالش هست اقا راشد عوضش کرده باشند؟؟؟؟؟ خيلي زيبا مينويسيد ...اشخاص خيلي ساده بيان ميکنيد طوري که خواننده فکر ميکنه اونا از نزديک ديده ...خدا قوت جناب خدايي.

سلام چه خاطره اي

بعيد مي دونم که اجنه برده باشن اين راشدي که ما مي شناسيم احتمالا اجنه رو دست انداخته:))

سلام..
چه ترسناک بود آخرش :)
از همون کوچيکي هم دنبال ماجراجويي بودن جناب راشد!