پيام
ذره بين زنده
94/1/21
ذره بين زنده
من سالهاست با عطر کاهگلهاي باران خورده ي تو زندگي مي کنم. چه در سالهاي خشکسالي... چه در روزهاي بهاري 94 که چشم خورشيد را دور ديدي و يک دل سير گريه کردي. بخند وطن کويري من. خدا اين روزها تو را خيلي دوست داشته. وگرنه اين همه جلگه ي سبز در دنيا است که به گريه عادت دارند. عيد باشد يا نباشد... بخند وطن کويري من... اشکهاي شوق تو نوروز بيست و هفتم مرا خاطره انگيز از بيست و شش بهار گذشته کرد..
ذره بين زنده
گفته بودي عيد بر مي گردي... اين خط و اين نشان... حالا نيامدي و خط و نشان مي کشند براي من نخلهاي آبادي در بادهاي غريبي که از سمت بند مي آيند... فکر نمي کني غروبي دل آدم بين اين همه هياهو بگيرد؟ فکر نمي کني به غبارهاي ناخوانده ي روي تاقچه اتاق؟ بگذريم...
*محمد سعيد*
عالي بود :-)
ذره بين زنده
ممنونم :)