شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

ساعت ویکتوریا
من سالهاست با عطر کاهگلهاي باران خورده ي تو زندگي مي کنم. چه در سالهاي خشکسالي... چه در روزهاي بهاري 94 که چشم خورشيد را دور ديدي و يک دل سير گريه کردي. بخند وطن کويري من. خدا اين روزها تو را خيلي دوست داشته. وگرنه اين همه جلگه ي سبز در دنيا است که به گريه عادت دارند. عيد باشد يا نباشد... بخند وطن کويري من... اشکهاي شوق تو نوروز بيست و هفتم مرا خاطره انگيز از بيست و شش بهار گذشته کرد..
گفته بودي عيد بر مي گردي... اين خط و اين نشان... حالا نيامدي و خط و نشان مي کشند براي من نخلهاي آبادي در بادهاي غريبي که از سمت بند مي آيند... فکر نمي کني غروبي دل آدم بين اين همه هياهو بگيرد؟ فکر نمي کني به غبارهاي ناخوانده ي روي تاقچه اتاق؟ بگذريم...
عالي بود :-)
ممنونم :)
ساعت ویکتوریا
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top